لقمان حكيم
نوشته شده توسط : شیما خطیب زاده

 

لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت:

"امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور" 

"شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.  ديروقت شد و طعام نتوانست خورد.

 

روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام  نخورد.

 

روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد .

 

روز چهارم، هيچ نگفت .

 

شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشته‏ها  بخواند.

 

پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم.  

 

لقمان گفت: "پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى"





:: بازدید از این مطلب : 1550
|
امتیاز مطلب : 735
|
تعداد امتیازدهندگان : 243
|
مجموع امتیاز : 243
تاریخ انتشار : 30 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting//
فرشته در تاریخ : 1389/12/2/1 - - گفته است :
خیلی وبلاگ خوبی داری.متشکرم.

/weblog/file/img/m.jpg
روزبه در تاریخ : 1389/9/12/5 - - گفته است :
مرسی...... خیلی باحال بود.

/weblog/file/img/m.jpg
شیدا و محمد در تاریخ : 1389/9/2/2 - - گفته است :
خیلی خوشم اومد آبجی
وقعا جمله پسندیده و حکیمانه ای بود... منم خودم در کل کم حرفم... و همیشه از این موضوع رنج میبردم اما حالا میفهمم حکمتی داره این کم حرفی...
گلم مواظب خودت باش


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: